، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

جوجه زیبای مامان

بیماری وحشتناک

مامان بابایی چشمش  ویروسی شدهبود اول قرمز وخارش و بعد متورم بعد تو گرفتی بعد بابایی یک هفته نرفت سرکار که اوضاع چشمش خراب بود بعد من گرفتم دو هفته نیومدم سرکار اصلا حوصله ندارم
14 دی 1393

عکس های 17 ماهگی دخترم

هفته قبل اوائل آذرماه من و بابایی با کلی از عروسک های و لباسهات و پتو رفتیم تا اولین عکس های آتلیه ای  دخترم رو بندازیم فقط این دو تا عکسو اوردم اداره ...
12 آذر 1393

چکاپ و مریضی دختر گلم

   پنج شنبه شب عمو حامد و عمو امیر با خانواده هاشون مهمونمون بودن خیلی خوش گذشت مامانی هم لازانیا و زرشک پلو با مرغ پخت دو هفته قبل خیلی مریض شدی یهو تب کردی شنبه نرفتم سرکار شنبه بردمت دکتر گفت می تونه از دندونات باشه که با هم دارن درمیان یکشنبه بردمت خونه مامان بزرگ هیییییییی هفته بعدش هم آیدا جون دختر عمت عمل تیروئید داشت که خدارو شکر بخیر گذشت چند روز قبل هم دکتر برات چکاپ به درخواست من نوشت تا استرسم کم بشه تو رو بردم آزمایشگاه  فروردین اتاق کودک و نمونه گیر کودک داشتن  خون که ازت گرفت هیچی نگفتی وقتی تموم شد گقتی مرسی الهی مامان برات بمیره دوست دارم دختر عزیزم   ...
10 آبان 1393

خیلی وقته برات ننوشتم

خیلی وقته برات ننوشتم جدیدا خیلی خسته می شم کم اوردم خیلی از خاطرات یادم رفته و فعلا محو شدن فقط می دونم که هفته آخر شهریور دایی و یونس و خانومش و خانوادش از ملایر اومدن خونه ما اخه رفته بودن ثبت نام دانشگاه برای خانمش خانواده خانومش شام اومدن خونمون و اخر شب رفتن بیرجند و دایی یونس تا فردا عصر خونه ما بودن بعدش رفتن خونه خاله زهرا روز پنجشنبه دهم مهر هم رفتیم شهریار مراسم سالگرد  آقا خسرو شوهر دختر عمه بابایی و یکشنبه هم سیزده مهر عید قربان رفتیم اولین عید طیبه خاله یکی از آشناهای مامان بزرگ فعلا هم خبر خاصی نیست جدیدا می گی ممنون شی شیر= شیشه شیر می رقصی کنترل می دی به من تا برات آهنگ بذارم تا رق...
16 مهر 1393

سفر بیرجند

دوازده شهریور من و تو و بابایی  رفتیم بیرجند وقتی رسیدیم شنبه شب شب تولد امام رضا(ع) رفتیم برای دایی یونس خواستگاری همه  دایی ها و خاله ها اومده بودن عروس خانوم بله گفت و پنج شنبه شب عقد کنون بود کلی با دختر گلم رقصیدیم بعد از عقد هم با خاله حمیده اینا ساعت نه شب راه افتادیم به سمت تهران خیلی خوش گذشت
25 شهريور 1393

جشن تولد دختر گلم

تولدت 14 تیر بود که چون مصادف بود با ماه رمضون 16 مرداد گرفتیم پنج شنبه  تا همه بیان تم تولدت زنبوری بود تولدت مبارک سوین - ریسه عکس از تولد تا یکسالگی و به تولد یک سالگی سوین خوش آمدید و جعبه دستمال کاغذی و کلاه با عنوان تولدت مبارک سوین و دو عدد چاقو با روبان های زرد و مشکی رو دوست گل نی نی سایتی سحر جون از بیرجند ارسال کرد صبح پنجشنبه هم خاله مریم (خانوم عمو حامد دوست بابایی) امد کمک و اولویه درست کرد و مامانی هم سوفله مرغ و سبزیجات و ژله و پف فیل کیک تولدت هم زنبوری بود که فوق العاده خوشگل بود مامان بزرگ -(ربع سکه) عمه سهیلا و دخترش آیدا جون (پنجاه تومن) و عمه سولماز (عروسک کفشدوزک ) خاله زهرا (پنجاه تو...
19 مرداد 1393

واکسن سوین و آرایشگاه

چهارشنبه هجدهم تیر ماه رفتیم واکسن دختر گلمو زدیم اصلا گریه نکرد فقط یه جیغ کوتاه و دیگه تموم فرداش هم رفتم آرایشگاه برای اصلاح که مهرناز خانوم گفت بیا موهای سوینو مرتب کنم خیلی خانوم بودی که اصلا اشکت در نیومد تازه مهرناز خانوم ازت خوشش اومد و از تو عکس انداخت  تا پس زمینه موبایلش بشه مامانی فدات بشه
30 تير 1393