، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

جوجه زیبای مامان

خیلی وقته برات ننوشتم

1393/7/16 14:50
نویسنده : شیرین
169 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته برات ننوشتم

جدیدا خیلی خسته می شم

کم اوردم

خیلی از خاطرات یادم رفته و فعلا محو شدن

فقط می دونم که هفته آخر شهریور دایی و یونس و خانومش و خانوادش از ملایر اومدن خونه ما اخه رفته بودن ثبت نام دانشگاه برای خانمش

خانواده خانومش شام اومدن خونمون

و اخر شب رفتن بیرجند

و دایی یونس تا فردا عصر خونه ما بودن بعدش رفتن خونه خاله زهرا

روز پنجشنبه دهم مهر هم رفتیم شهریار مراسم سالگرد  آقا خسرو شوهر دختر عمه بابایی

و یکشنبه هم سیزده مهر عید قربان رفتیم اولین عید طیبه خاله یکی از آشناهای مامان بزرگ

فعلا هم خبر خاصی نیست

جدیدا می گی ممنون

شی شیر= شیشه شیر

می رقصی کنترل می دی به من تا برات آهنگ بذارم تا رقصی

و خلاصه خیلی شیرین شدی

دختر گلم بی نهایت دوست داریم هم من و هم بابایی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)