، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

جوجه زیبای مامان

سرماخوردگی دخترم

دوشنبه که تو رو از خونه مامان بزرگ اوردیم آب مماخت اویزون بود و تو سرما خورده بودی   پنجشنبه شب تب کردی اساسی نتونستی بخوابی پا می شدی دست می زدی صبح جمعه بردیمت با بابایی دکتر گفت گلوت عفونت کردی و بهت یه عالمه شربت داد الهی من بمیرم که دخترم هیچیش نشه  
19 فروردين 1393

دخترم خانوم شده

دیروز بردم چکاب 10 کیلو شده بودی قدت 75 سانت تازه دکتر وزیری گفت تو قدت اندازه بچه های یکساله هست و سه ماه جلوتری همه چیز نرمال و خوب بود خدارو شکرررررررررررررررررررررررر
17 فروردين 1393

سیزده بدر و....

دختر مامان  دوشنبه 11 فروردین ساعت یک رفتیم خونه مامان بزرگ و چهار نفری راه افتادیم رفتیم زیراب خونه عمه سهیلا هوا بارونی و تمیز بود تو هم حسابی بازی کردی البته بیشتر از همه ایدا و ایسا دختر عمه هاتو تحویل می گرفتی سیزده بدر هم رفتیم اطراف خونشون که اسمش بازم یادم رفت خیییییییلی قشنگ بود خانواده شوهر ایسا جون هم بودن خیلی زحمت کشیدن ناهار هم جوجه و کباب خوردیم عکساشو بعدا میذارم راستی یه عروسک خوشگل هم آیدا جون عیدی بهت کادو داد و ایساجون هم بهت عیدی داد    
16 فروردين 1393

عید امد و عید امد

چند روزه که وبلاگ دختر گلمو بروز نکردم عید من و تو و بابایی اولین سال با تو بودن رو تجربه کردیم سفره انداختیمو توهی  می خواستی اونا رو برداری امسال بیرجند نرفتیم چون مامان بزرگ می خواست بیاد با دایی جون که کسنل شد و قرار شد ما اردیبهشت بریم بعد سال تحویل لباس نو رو پوشوندیم و رفتیم خونه مامان بزرگ فردا روز اول عید هم رفتیم شهریار خونه دختر عمه های بابایی پنج شنبه  هم عموی بابایی اومد خونه مامان بزرگ و ما هم ناهار دعوت بودیم7 فروردین   اگه برف و بارون نیاد هم قرار بریم شمال خونه عمه جون
9 فروردين 1393

عروسی

پنج شنبه من و تو بابایی رفتیم عروسی دوست بابایی (آقا امیر) خیلی خوش گذشت تازه اهنگ می زدن توهم خودتو تکون می دادی و مثلا می رقصیدی فدات بشم من هر چی پیراهن مجلسی تنت می کردم برات کوچیک بود چقده خانوم شدیییییییییییییییییییییییی
11 اسفند 1392